سرزمین اهورایی ، مردان اهورایی
تاریخ سرزمین اهورایی ایران از دوران باستان تا عدالت جهانی حضرت مهدی عج
یک شنبه 24 شهريور 1398برچسب:, :: 11:34 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

خطبه حضرت عباس ع در مکه و اتمام حجت کردن با مردم درباره جنگ با امام حسین ع و عواقب آن شاه وفا بر فراز خانه خدا میروند و اینگونه بیان میکنن .....



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 14 آبان 1394برچسب:, :: 19:14 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

زیارت ناحیه مقدسه



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 14 آبان 1394برچسب:, :: 18:40 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

علت قیام امام حسین ع از زبان مبارک ایشان در خطبه منا

 



ادامه مطلب ...
جمعه 26 تير 1394برچسب:, :: 11:26 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

به نام خدا سلام به زلالی دلهای پاکتان و چشم براهی برای مولا صاحب الزمان عج

 

دستهای پاکتان را رو به آسمان بلند کنید همه بخاهیم تا بیاید انشاالله

اللهم عج الولیک الفرج آمین

جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

بنام آفریدگار بهار

خداوندا سال 1395را برای همه مان فاطمی قرار ده آمین

اللهم عجل الولیک الفرج

چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:, :: 19:42 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

بنام خداوند بخشنده و مهربان

 

عید بزرگ وفاداری و ولایت به مولا علی ع  را به آقا و سرورمان حضرت مهدی عج که درود خدا بر او باد و شیعیان و دوستداران آن حضرت تبریک میگویم

 

بهمین مناسبت یکی از بی نظیر ترین خطبه های مولا علی ع را تقدیم دوستداران آن امام مظلوم میکنم

 

خطبه ی بدون الف مولا علی ع

 

 

 



ادامه مطلب ...
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 20:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

بنام خدا

 

روزی خاهم آمد

و پیامی خاهم آورد

در رگها نور خاهم پاشید

و صدا خاهم در داد

ای سبد ها تان پر خاب

سیب آورده ام

 

اللهم عجل الولیک الفرج1179

تولدت مبارک آسمانی

مهدی جان

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 22:36 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

 

 

بنام خداوند درهم کوبنده ی ستمگران

مردم جهان بدانید سال 2012 پایان جهان نیست

مردم جهان بدانید که جهان را خدا آفریده و تنها او هنگام و روزی که جهان

نابود شود را میداند و این پیشگوییهای مضحک نوسراداموس و دیگر

صهیونیستها نباید شما را بترساند این کارها و برنامه های ماسونهاست

که با این دروغ ها به اهداف شوم خود دست یابند این پیشگوییها کتابیست

نوشته شده توسط فرقه شیطان پرست (ماسونها) که برنامه های

خود را برای تسلط بر جهان به مردم دیکته میکنند .

میخاهند مردم را بمرگ بگیرند تا به تب راضی شوند

 

سه شنبه 5 دی 1398برچسب:, :: 22:26 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

بنام پروردگار بی هتا

 

ما برای این پست قطعه شعری زیبا از زبان پروردگار یکتا تقدیمتان میکنیم

 

بزودی و در ادامه آیات قرآنی را که درباره شناخت خداست را تقدیمتان میکنیم .


 




ادامه مطلب ...
10 آذر 1391برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
عمری با خون و دل. آباد کردیم وطن را . کمتر از یک چشم به هم زدن و از روی کینه وطنم را آتش زدند.

به ادامه مطلب مراجعه کنید.....  

10 آذر 1391برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
ای وطن ای مادر تاریخ ساز

  داستان سیاووش یکی از مهمترین داستان های اساطیری ایران است . بیاییم از میراث خود پاسداری کنیم .

در این مطلب داستان سیاووش تا در آتش رفتن بیان می شود.

برای دیدن به ادامه مطلب مراجعه کنید.....

10 آذر 1391برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
ساخت مستند  تاریخی  "قطره ای از اقیانوس"

به کارگردانی : محمد رسول پولادوند آغاز شد.

10 آذر 1391برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
10 آذر 1391برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
      

       تاریخ زبان آریایی

 

این مطلب برگرفته از کتاب سبک شناسی محمد تقی بهار (چاپ تهران ۱۳۸۱)

10 آذر 1391برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
       فرمان کوروش در جهان اولین منشور بود 

       سر به تعظیمش سراسر بابل و آشور بود

 

رخدادنگاران کی میخاهند از خاب بیدار شوند و دروغ ننویسند

ایرانی ها باید بدانند که ایران زمین ، سرزمین آب و اجدادی ماست و آریایی ها مهاجرتی انجام

نداده اند ......

10 آذر 1391برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
سوره کهف آیه ۸۳ تا ۹۹ در باره شخصیت ( کوروش بزرگ ) ذوالقرنین توضیح میدهد که ....
جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 16:29 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش

کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو

دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی

عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

 

جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 16:28 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند
جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

بنام خدا

با عرض تسلیت به پیشگاه امام عشق و زمان حضرت مهدی موعود به مناسبت فرارسیدن شهادت امام حسین ع آقا

جان مارانیز در غم خود شریک بدانید انشاالله با ظهورتان بیاری خدا انتقام تمام خونهای بناحق ریخته را بستانید آمین

بیان واقعه کربلا در آیین ها و کتب مقدس برای مشاهده به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
شنبه 13 آبان 1391برچسب:, :: 19:31 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

بنام خالق علی و صانع ذوالفقار

دل تو را میطلبد دیده تو را میجوید

درخیال خویش دیشب عکس آن دلبر کشیدم 

زحمت بسیار بردم ذلت بی حد کشیدم

می کشیدم ابروانش تا سحر بر صفحه دل

وای از آن ابرو کشیدن من چنان خنجر کشیدم

می کشیدم ساق و سینه قامت دل جوی او را

راستی قامت قیامت بود و من محشر کشیدم

می کشیدم در سخاوت حاتم طائی گدای آستانش

رستم اندر پهنه اش نوکر کشیدم

می کشیدم نقطه ای افتاد بالا با زبانم پاک کردم حالتش بهتر کشیدم

صبح شد

دیدم که ای وای

حسرتا!

در خیال خویش دیشب

عکس مولایم علی حیدر کشیدم

عید غدیر خم مبارک

دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

به نام خدا

برگرفته از کتاب سبک شناسی محمد تقی بهار 1381



ادامه مطلب ...

 

 

و خدا را با هر نامی بخانی نامهای نیکو همه از آن اوست زیرا اوصاف

زیبایی و شکوه حضرتش بیشمار است

بنام اهورا مزدای پاک

بازم یه شب جمعه دیگه میدانی که دلتنگم آیا ساعت صفر عاشقی لحظه دیدار است

00:00

تورا من چشم درراهم

آیا مسجد کوفه امشب میزبان شماست؟

 

تورامن چشم درراهم

 

 

 

 

تورا من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم٬

تو را من چشم در راهم

 

شباهنگام در آن دم که بر جاده ها چون مرده ماران خفتگانند٬

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه٬ من از یادت نمی کاهم٬

تو را من چشم در راهم

 

     

      اسراییل ، اسراییل مرگت فرا رسیده

 

برای نابودی رژیم مستکبر اسراییل هر مسلمان تنها یک مشت

 

خاک بردارد تا این فرزندان فاسد ابلیس را در زیر خروارها خاک

 

دفن کنیم.

 

ما مسلمانان همه با هم دست در دست هم داده ایم و برایمان

 

مهم نیست که چند تن از ما در این راه کشته میشود


مهم این است که برای نابودی ابدیت مشت گره کرده ایم و با

 

تمام قوا و تا سر حد مرگ در برابرت صف میکشیم


              سهم هر مسلمان یک مشت خاک


ای فاسدتر از فاسد در زیر خاک مدفونت می کنیم.

مرگ بر اسراییل مرگ بر اسراییل مرگ بر اسراییل

 

             عشق از راه میرسد

دو شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 23:59 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

بنام خدا

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم،بنویسم که چرا عشق به انسان

نرسیدست ، چرا آب به گلدان نرسیدست ، و

 

هنوزم که هنوزست غم عشق بپایان نرسیدست بگو حافظ دلخسته

زشیراز بیاید ، بنویسد که هنوزم که هنوزست چرا

 

یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست و چرا کلبه ی احزان به گلستان

 

نرسیدست ، عصر این جمعه ی دلگیر ،وجود تو

 

کنار دل هر بی دلی آشفته شود حس شما کجایی گل نرگس؟؟؟

 

 

 

 

به نام خدا

درود و سپاس بیکران بر پروردگار جهان که انسان را از تاریکی به سوی روشنایی رهنمود میکند

 

زادروز دوازدهمین پیشوای شیعیان رهاننده جهان از نادانی و تاریکی بر تمام عدالت خاهان جهان مبارک باد

 

مهدی جان زادروزت مبارک

 

روز سیزده فروردین

بزرگ ترین خیانت تاریخ ایران

بدست یهودیان در زمان خشایارشا

 

روز صهیونیسم ستیزی مبارک

 

 

روز سیزده نوروز را که همگان سیزده بدر می نامیم بزرگ ترین خیانت تاریخ بر ضد مردم ایران رقم خورده اما افسوس که

مردم نحسی این روز را فراموش کرده اند

بدانیم و آگاه باشیم که شب سیزده فروردین با توطئه وزیر خائن خشایارشا مردخای و همسر یهودی ملعونش بنام 

هاداسا (استر) حکم قتل هامان وزیر لایق ایرانی که از خیانت های یهودیان آگاهی یافته بود و همچنین هفت قبیله بزرگ

ایران را از خشایارشا که اورا مست کرده بودند گرفتند و این فاجعه بزرگ در روز سیزده فروردین ماه با قتل و عام مردم بی

گناه به روزی نحس برای ما ایرانیان تبدیل شد حال چرا مردم بیرون از خانه میروند بدین منظور است که مانند اجداد

هخامنشی شان در خانه قتل و عام نشوند حال به احترام اجداد خود دقیقه ای سکوت میکنیم و آمرزش این عزیزان را از

خدای بزرگ خاستاریم.

منبع : کتاب مقدس تورات

 

هولوکاست برزگ ترین دروغ تاریخیست

 

حال بگویید این فاجعه بزرگتر است یا آن دروغ

 

ما ایرانیان میهن پرست و عاشق ایران زمین این روز را روز ستیز با یهویان صهیونیست مینامیم

پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, :: 18:10 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

نژادم آریایی پرچمم درفش کاویانی خلیجم پارس

 

ندانی که ایران نشست منست

جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بـــس

ندادند شـیر ژیان را بکــس


 

همه یکدلانند یـزدان شناس

بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود

کنام پلنگان و شیران شــود

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد

در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم

جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم

بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

چنین گفت موبد که مرد بنام

بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام

اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار

چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

شعر از فردوسی بزرگ شاعر ایران زمین

 

ششم فروردین ماه فرخنده زادروز اشوزرتشت پاک را به راست اندیشان جهان تبریک و شاد باش میگوییم .

زرتـشـت

به‌نام آن‌که در شانش کتاب است**********چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت
مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی**********شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی
دوتا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت**********پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت
بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی**********رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی
ز هــاتف بشــنود هر کس پیامش**********چو عـارف جان کند قربـان نامــش
شـفق چون سر زند هر بامـدادش**********پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش
چومن‌ گر‌دوست‌داری‌کشور‌خویش**********ستایــش بایــدت پیـغمبر خویــش
بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی**********رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی
به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی**********همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی
به‌چشم عقل، آن‌دین‌را فروغ‌است**********که خود بنیـان کن دیـو دورغ است
چون دین کردارش و گـفتـار و پندار**********نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار
در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است**********درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت
هر آن دل کـه نباشـد شعـلـه‌افروز***********به حال ملک و ملت نیست دلـسوز
در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی***********گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی
دراین‌کشورچو‌شد‌این‌شعله‌خاموش**********فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش
تو را این آتش اسباب نجــات است**********در این آتش، نهان آب حیـات است
چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت**********که باید ســـوختن را از مـن آموخت
اگرچه ازمن به‌جز‌خاکستری‌نیست**********برای گــرمی یک قرن کافی اسـت
چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر**********توانی‌‌‌‌‌‌‌‌جست از‌آن‌خاکستـر، اکسیر
بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم**********کــه یـــک ایــــرانـــــی والاتبـ‌‌ـــــارم
به خون دل نیم زین زیسـت، شادم**********که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم
در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه **********بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه
کنونت نیـست چون گوش شـنفتن**********مـرا هـــم گفتـــه‌هـا بـایـد نـهفــتن
بسی اســـرار در دل مانده مسـتور**********کـــه بـی تـردید بـایســتی بـرم گور

 

 

شعر از عارف قزوینی

 

یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 19:22 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

                             داستان سیاووش

 

 

خروس خان بود که دلاوران ״ پایتخت״ ایران زمین ، ״ توس ״ و״ گیو ״ و چند سوار دیگر در پی نخجیر راهی ی ״ دشت دغوی ״ شدند .

 

آنان در شکارگاه ״ فراوان گرفتند و انداختند ״ تا آنکه توس و گیو نزدیک به مرز توران سر از بیشه ای به در آوردند.

 

سواره ، بگشتند بر گرد آن مرغ زار اما چنی سپری نکرده بودند که زنی ماه روی با جامه ای

 

آراسته به چشم آمد . نگاه زن که به دو پهلوان افتاد خود را جمع کرد و پرسید که هستید؟ توس

 

گفت : بانو ، من ״ توس ״ سپهدار ایرانم و این״ گیو ״ پسر گودرز است ، تو کیستی؟

 

گفت : از خیشان״ گرسیوز״ سپهدار ترکانم . پدر بر من خشم گرفت و چون بد مستی داشت ،

 

بر آن بود که هلاکم کند . فرار کردم و پیش از آنکه به اینجا برسم ،گروهی راهزن بر من زدند

 

و اسبم را بردند .توس که دلش کرم شده بود به گیو گفت : پهلوان آنکه نخست او را دید من

 

بودم ، پس آن نرم نگاه به من متعلق است . گیو گفت : ای سپهدار شاه ، آنکه اول بار او را دید

 

من بودم . بگو مگو بینشان بالا گرفت تا به جایی که بر آن گردیدند سر خوب روی را ببرند و

 

از خیر و شر وجودش بگذرند . در این میان ״ سرافرازی ״ به میانجی گفت : این زن را به

 

نزد کاووس ببرید ،هر فرمان داد ، همان کنید .

 

توس و گیو دخت گرسیوز را برداشته و به نزد شاه بردند . چون کاووس او را دید مهرش را

 

بردل نشاند و به سپهبد گفت : رنجتان کوتاه که چنین شکاری برای شاهان است و رو به دختر

 

کرد و

            بدو گفت خسرو، نژاد تو کیست        که چهرت همانند چهر پریست

 

 

گفت : من دخت سپهدار گرسیوز هستم از تخمه ی " تور" است و نژاد به فریدون دارد . دو

 

سردار آنجا را ترک گفتند و ماه رو به حرم کاووس فرستاده شد :

 

            بسی بر نیامد بر این روزکار                که رنگ اندر آمد به خرم بهار

 

            چو نه ماه گذشت بر خوب چهر           یکی کودک درآمد چو دارنده مهر

 

             یکی بچه ی فرخ آمد پدید                 کنون تخت برابر باید کشید.

 

 

و نوزاد پسری زیبا رخ بود و او را " سیاووش " نام نهادند . کاووس ستاره شناسان را فراخاند

 

و گفت : آینده این شاهزاده را پیش بینی کنید . آنان دو شبانه روز به کار پرداختند و سرانجام

 

گفتند : پیری او را در نخاهد گرفت . در این میان تهمتن از راه رسید و گفت : شاهزاده را بر

 

من بسپار تا به زابلستان برم و بپرورم ، و هر گونه هنر در بزم و رزم بدو بیاموزم .

 

    نشستند گه و مجلس می گسار               همان باز و شاهین و کار شکار

            

    زه داد و ز بیداد و تخت و کلاه             سخن گفتن رزم و راندن سپاه

 

رستم سیاووش را به زابلستان برد و مجلسی شاهوار آراست و به تربیت میهمان پرداخت :

         

          چو یک چند بگذشت او شد بلند               به نخجیر شیر آوردی  به بند

 

  هنرها   بیاموختش  سر به  سر             بسی رنج برداشت و آمد به بر

 

تا آنکه سیاووش چهارده ساله شد و روزی از روزها روی به رستم کرد و گفت : هوای دیدار

 

پدر بسر دارم . رستم در گنج ها را باز کرد و از زر و سیم ، کلاه و کمر ، جامه و هر

 

پوشیدنی برای سیاووش فراهم آورد .

 

         همی رفت با او تهمتن به هم               بدان تا سپهبد نباشد دژم

 

آگاهی به کاووس شاه رسید . سران ایران از توس و کشواد و گرگین به پیشواز رفتند . به

 

سیاووش رسیدند و زمین را بوسه دادند و روی به سوی کاووس نهادند . شاه به دیدار سیاووش

 

ازتخت فرو شد و گونه ی او را بوسید :

 

         چنان از شگفتن بر او بر بماند             بسی آفرین ها بر او بر بخاند

 

         بدان اندکی سال و چندین خرد             که گفتی روانشخرد پرورید

 

 

 

کاووس ، سیاووش را یک هفته به درگاه نشاند تا سرداران یک به یک آمدند و از او دیدار

 

کردند . آنگاه فرمان داد در گنج ها را گشودند و از هر دست جامه ی جنگ به سیاووش دادند

 

و اسبان نیکو به او سپردند سرانجام :

 

         به هشتم بفرمود تا تاج زر                  همان طوق زرین و زرین کمر

        

         نبشتند منشور بر پرنیان                     برسم بزرگان و آزادگان

      

         زمین کهستان ورا داد شاه                  که او بود سزاوار تخت و کلاه

 

         چنین خانندش و راپیشتر                   که خانی کنون ماوراالنهر بر

 

 

 

 

و روزگار گذشت و گذشت . روزی سیاووش در نزد کاووس نشسته بود که سودابه سوگلی

 

حرم سرای شاه به دربار وارد شد و تا چشمش به سیاووش افتاد نه به یک دل بلکه به صد دل

 

عاشق شه زاده گردید و رنگ از رویش پرید و پس از نگاهی دیگر به سیاووش از آنجا رفت و

 

وارد اندرون شد و کاووس را به خود خاند و گفت : شاها اگر سیاووش پسر توست فرزند من

 

نیز هست . او را به اندرون بفرست تا من و خاهرانش را ببیند .

 

کاووس سیاووش را دید و گفت : به شبستان برو و سودابه را ببین و به دختران سرداران نگاه

 

کن تا ، کسی را در خور خود پیدا کنی . سیاووش اندکی فکر کرد و گفت : پدر هنرهای دیگر

 

آموخته ام و نمی باید به حرمسرا بروم که آنجا جای من نیست و همان بهتر که هنرهای جنگی

 

مرا ببینی . کاووس گفت : دیدار از شبستان لازم است و تو ازاین خاهش سرمتاب .

 

سیاووش ناگزیر به گفته ی پدرتن در داد و پای به حرم سرای سودابه نهاد . دید تنی چند از

 

دختران به گرد تخت او نشسته اند و سودابه ارایشی به تمام و کمال دارد. سر به پایین انداخت

 

و به پیش سودابه رفت و دستش را بوسید . سودابه هم از گونه ی او بوسه بر گرفت . دختران

 

 

سیاووش را به هم می نمودند . ولیکن هنوز سر به زیر داشت . پس سودابه روی به دختران و

 

کنیزکان کرد و گفت چنان که پیداست : شه زاده شرم زده می نماید بیرون روید .                

 

حرم از دختران خالی شد . سودابه رو به سیاووش گفت : اکنون همه چیز از ان توست ، چرا

 

نگاه نمی کنی و سخن نمی گویی ، دختران را صدا کنم تا مگر از آن میان یکی را به همسری

 

بر گزینی. سیاووش پاسخ داد ، ای بانو ، و ای مادر، وقت ازدواج من فرا نرسیده ، و پیش از

 

آن که در شمهر اهل حرم باشم  ، در سلک پهلوانان و مرد میدانم                             .

 

سودابه در هم شد و گفت : مرا مادر خواندی  ، دیگر مگوی ، و کنار آمدن با من به سود

 

توست . سیاووش ابرو به هم در کشید و افسوس خوران از جای بلند شد و از شبستان بیرون

 

زد و به نزد کاووس شاه رفت ، که صدای سودابه از اندرون به گوش آمد شاه گفت : چه خبر

 

است ؟ گفتند : سودابه گریبان دریده دارد گریه می کند . کاووس به حرم شتافت و پرسید چه

 

شده است ؟ سودابه گفت : چه می خواهی شده باشد ، سیاووش دست آموز رستم چون به حرم

 

سرا رسید به هیچ یک از دختران نگاه نکرد و آنان که رفتند گریبان مرا گرفت و کام طلب

 

داشت ..

 

کاووس از شنیدن این سخن سخت به خشم آمد و گفته ی سودابه را نپذیرفت و گفت : سیاووش

 

پرورده رستم دستان است و چنین خواهشی باور نکردنی است و از حرم بیرون رفت و به

 

درگاه شد . دید سیاووش سر به گریبان فرو برده و در اندیشه است . گفت : هیچ می دانی که

 

سودابه به مانند مادر توست سیاووش که آگاه کار شد گفت : بهتان می زند کاووس در میان دو

 

گفتار ماند و گفت باشد تا زمان میان راست و دروغ قضاوت کند .    

 

از آن پس دیگر سیاووش پا به اندرون ننهاد و سودابه در اندیشه ی انتقام بود ، و از  قضا

 

غلامی با پرستاری  در حرم سرا رابطه داشت و پرستار آبستن بود و جز سودابه کسی از 

 

راز آنان آگاه نبود . پس سودابه پرستار را فرا خواند و گفت : میان من و کاووس و سیاووش

 

 

سخن هایی هست و من متهم  به دروغ گویی هستم ، بیا  تو را دارویی دهم که بچه ات  بیفتد  تا

 

بتوانم به کاووس شاه بگویم سیاووش قصد دست درازی به من داشت ، چون تن در ندادم ، بچه

 

ام سقط شد . پرستار پذیرفت . سودابه مشتی زر و دارویی به او داد و پرستار دارو را خورد . 

 

سودابه صحنه آراست و ناله برکشید . خبر به کاووس شاه بردند ، و او از تخت به زیر آمد  و

 

رو به سوی شبستان نهاد :

 

 

بیامد چو سودابه را دید روی                         خراشیده و باغ پر گفت و گوی

 

زهر کس به پرسید و شد تنگ دل                  ندانست کردار آن سنگ دل

 

چنین گفت سودابه کین هست راست               که او از بتان جز تن من نخواست

 

مرا خواست کارد به کاری به چنگ               دو دست اندرآورد چون سنگ تنگ

 

یکی کودکی دارم اندر نهان                          ز پشت تو ای شهریار جهان

 

ز بس رنج کشتنش نزدیک بود                      جهان پیش من تنگ و تاریک بود

 

بدو گفت کین خود میندیش هیچ                      هشیواری و راه رفتن بسیج

 

از این نیز با کس مگوی                              نباید که گیرد سخن رنگ و بوی

 

 

 

رنگ و روی کاووس بر افروخته  شد ، سیاووش را خواست و گفت : چرا چنین زشتکاری ؟

 

گفت : بهتان است . کاووس گفت : این کودکان مرده در تشت چه اند ؟ سیاووش گفت : آن چه

 

می بینی دروغی بس ناگوا

یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

به نام پروردگار مهربان او که مارا ازتاریکی به روشنایی میبرد

 

یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد

یا حسین گفتیم که مجنون گشته ایم

یا مهدی گفتیم و دیوانه شدیم

....

....

 در پی ات تا به ثریا رفته ایم

راهیه هر بیت و میخانه شدیم

هر کجا بوده نشانت رفته ایم

 ردپایی از شما را یافته ایم

آه...آه... چون رسیدیم دیر شد

قصه لیلی و مجنون ، قصه ی فرهاد شد

بوی عطرت هر کجا آمد مشام

اشک شوق از برایت ریختیم

شب جمعه آقا جون دعامونه

که بیایی که بیایی که بیایی

غروب جمعه دلم غصه داره

صد گلایه ازاین قصه داره

............که چرا آقا نیومد

کی میشه مرزها برداشته بشن

همه ی دنیا بشه سرای ما

پروردگارا غم و غصه و اندوه و درد و رنج و بلا را از جهان بردار بواسطه ی آمدن آقایمان حضرت مهدی (عج)

 انشاالله

 آمین یا رب العالمین

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

 

 
 
پس زرتشت گفت:ای اهورامزدای پاک مرا از نام برترین خودت که بزرگترین، بهترین،زیباترین ،کارسازترین،پیروزگرترین،درمان بخش ترین و برای راندن مردم بدمنش کاراترین است اگاه ساز تا با یاری ان بر همه مردمان بدمنش و بدکار و بدکردار چیره شوم و از انان گزندی بمن نرسد.
 

    از زادروز تا شهادت همه چیز درباره اشوزرتشت

 

                            در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
جمعه 4 شهريور 1390برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

 

 یکی از مهمترین نمادهای ایران از هنگام باستان تا کنون

 

بی شک فروهراست که اصلی ترین گوهر انسانی است

 

برای اطلاع از کم و کیف این نماد  به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
جمعه 4 شهريور 1390برچسب:, :: 18:43 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

 

 
کتیبه داریوش بزرگ در بیستون برگرفته از پیشگفتار چاپ سوم كتاب كتیبه داریوش در بیستون (1384)
 
 
                            اطلاعات جامع و مفید دزباره بزرگترین و بی نظیرترین کتیبه جهان

لطفا به ادامه مطلب بروید......



ادامه مطلب ...
جمعه 4 شهريور 1390برچسب:, :: 18:30 ::  نويسنده : محمد رسول پولادوند

 

 

      خلیج پارس نامی که همیشه پارس می ماند

 

همه چیز درباره خلیج پارس

 

در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

پايگاه پ‍ژوهشي پارسوماش بزرگترين بانك پ‍ژوهشي علمي و فرهنگي و هنري و تاريخي نقد و بررسي نوشته هاي باستاني
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرزمین اهورایی ، مردان اهورایی و آدرس parsumash.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 68
بازدید ماه : 123
بازدید کل : 36222
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1